اگر...

اگر که تدبیری باشد

در درک منطق هنر است

در هنر می شود نوای هستی را شنید

معراج در این عرصه روی می دهد

پروازی به فرازستان معنا!


(محمدرضا شجریان)

آدمیت

من آدمهای ساده را

دوست دارم

چون بوی آدمیت میدهند


مردم....

مردم ( حتی من ) اغلب بی انصاف ، بی منطق و خودمحورند

ولی آنان را ببخش

اگر مهربان باشی تورا به داشتن انگیزه های نهان متهم میکنند

ولی مهربان باش.

اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند

ولی شریف و درستکار باش...

نیکیهای امروزت را فراموش میکنند

ولی نیکوکار باش..

بهترینهای خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد

و درنهایت میبینی که هرآنچه هست همواره میان تو و خداوند است

نه میان تو و مردم...

جانا به نگاهی



جانا به نگاهی ز جهان بی خبرم کن، دیوانه ترم کن

سرگشته و شیدا چو نسیم سحرم کن، دیوانه ترم کن


وای ز چشمه ی دیدارت، وای ز آتش رخسارت

وای ز چشم افسون کارت، چه سان مدهوشم من


جز حرف محبت چه شنیدی دگر از من، که ببستی نظر از من

ترسم که شوی روز و شبی با خبر از من، که نیابی اثر از من


در آتشم از سوی دل و داغ جدایی، به کجایی؟

بازآ که غم از دل برود، چون تو بیایی، چو بیایی


شمعی گریانم من، اشکی لرزانم من، آهی سوزانم من

چه دیدی که از من رمیدی

بر من نظری کن یا بر سر خاکم گاهی گذری کن


شعر: رهی معیری                         بیات اصفهان                           آواز:همایون شجریان

حضرت علی (علیه السلام)

در پهنه ی زمان و مکان اگر بخواهم بگردم،

کسی را بیابم که رابطه من و او عشق باشد،

نه الان، نه فقط در یک نقطه، در همه جا و همه وقت فقط علی را می یابم

که این چنین بر او عشق بورزم و رابطه من و او بر پایه ی عشق پاک باشد!


دل اگر خداشناسی، همه در رخ علی بین

                                                 به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را


ای غم!

ای غم! سلام آتشین من به تو، درود قلبی من به تو، جان من فدای تو!

تو ای غم بیا و همدم همیشگی من باش!

بیا که قلب خود را در پایت می افکنم...

ای غم! بیا که مصاحبت تو برای من کافی است.

بیا که می سوزم،بیا که اشک تقدیمت کنم.

ای غم! بیا که دلم گرفته،روحم پژمرده،قلبم شکسته

و کاسه ی صبرم لبریز شده،

بیا و گره های مرا بگشا

بیا و از جهان آزادم کن، بیا که به وجودت سخت محتاجم...

آینده همین امروز است

چرا ما آدم ها تمایل داریم از زمان حال ناراضی باشیم

و به آینده مجهول چشم بدوزیم.

آینده همین امروز است(!)


همه کسانی که کار امروز را کنار گذاشته و به آینده چشم دوخته اند

و نگران هستند،

بی جهت نیروی خود را از بین می برند و

برای خویش گرفتاری های فکری و ناراحتی های عصبی به وجود می آورند.


آرامش امروز را با تصور مشکلاتی که با فردا می آیند بهم نزنیم...